مناظره امام محمد باقر( ع)
مناظره:
عبدالله بن نافع که از خوارج بود می گفت: اگر می دانستم که در شرق و غرب زمین کسی هست که با من بحث کند و بگوید: علی بن ابی طالب اهل نهروان را بحق کشت و بر آن ظلم نکرد، من سوار بر شتران پیش او می رفتم تا با من مخاصمه کند. به او گفتند: حتی در میان اولاد علی هم کسی را نمی شناسی؟! گفت: مگر در میان اولاد علی عالمی وجود دارد؟! گفتند: این اولین نادانی توست که فکر می کنی اولاد علی از عالم و دانشمند خالی است. گفت: امروز عالم اولاد علی کیست؟ گفتند: محمد بن علی بن الحسین(ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدینه آمد و از امام محمد باقر (ع) اجازه خواست، به امام عرض کردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات می خواهد، فرمود: او با من چه کار دارد، با آن که در بامداد و شامگاه از من و پدرم بیزاری می کند. ابو بصیر گفت: یابن رسول الله (ص) او می گوید: اگر در شرق و غرب زمین کسی یافت بشود که بگوید: علی بن ابی طالب اهل نهروان را به ناحق نکشت من پیش او رفته و با او محاجه می کنم، امام فرمود: برای مناظره پیش من آمده است؟ ابوبصیر گفت: آری. امام به غلامش فرمود: برو بارش را پایین بیاور و بگو فردا به ملاقات من بیاید. عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر ع همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع کرد و پیش آنها آمد، وجود مبارکش مانند قرص قمر نورانی بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا کرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را که ما را به نبوتش گرامی داشت و به ولایت مخصوص فرمود. ای فرزندان مهاجر و انصار هر که منقبتی و فضیلتی از علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می داند بگوید. آنها بپاخاسته و آنچه می دانستند گفتند. عبدالله بن نافع گفت: من هم این مناقب را می دانم ولی علی(نعوذ بالله) وقتی که جریان حکمین را قبول کرد کافر شد! در همین وقت روایت خیبر را خواندند که رسول الله ص در حق علی ع فرمود: « لا عطین الرایه غدا رجلا یحب الله ورسوله و یحبه الله و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه»، به خدا سوگند پرچم را فردا به دست کسی می سپارم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند، پی در پی به دشمن حمله می کند و هیچگاه از برابر آنها نمی گریزد و از این میدان باز نخواهد گشت، مگر اینکه خدا به دست او پیروزی را نصیب مسلمانان می کند. امام ع به عبدالله فرمود: درباره این حدیث چه می گویی؟ گفت: راست است و شکی در آن نیست و لیکن علی بعدأ کافر شد(نعوذ بالله). امام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند بگو ببینم روزی که خدا علی را دوست داشت می دانست که اهل نهروان را خواهد کشت یا نه؟ اگر بگویی: نه، کافر شدی. گفت: می دانست. فرمود: آیا او را بر این دوست می داشت که به طاعت عمل کند یا به معصیت او؟ گفت: نه، عمل کند به طاعت او. امام فرمود: پس برخیز در حالی که مغلوب شده ای. عبدالله برخاست و می گفت: « حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر، الله اعلم حیث یجعل رسالته»، تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه(شب) بر شما نمودار شود؛ خدا بهتر می داند رسالتش را کجا قرار دهد.
( روضه کافی؛ ص ۳۴۹، حدیث ۵۴۸)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زهره رستمي در 1396/06/06 ساعت 06:47:48 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |