موضوع: "روایات"

تواضع پیامبر (ص)

راه رفتن ایشان :

تواضع در راه رفتن ، سست و بی رمق گام برداشتن نیست ، بلکه این است که در عین تواضع ، گام هایی محکم و حاکی از جدیت و قدرت بردارند

در حالات پیامبر (ص) آمده است که یکی از اصحاب می گوید : « ما رأیت احدا اسرع فی مشیه من رسول الله (ص) کانما الارض تطوی له و انا لنجهد ا نفسنا و انه لغیر مکترث»

« من کسی را سریع تر در امر راه رفتن ، از پیامبر ندیده ام ، گوئی زمین زیر پای او جمع می شد ، و ما به زحمت می توانستیم به او برسیم و او اهمیتی نمی داد[۱] »و در حدیث دیگری در حالات پیامبر (ص) آمده است که :

« قد کان یتکفا فی مشیه کانما یمشی فی صبب»

« هنگامی که پیامبر (ص) راه می رفت در عین این که عجولانه نبود ، با سرعت گام بر می داشت ، گوئی از یک سرازیری پایین می رفت[۲]. نافع بن جبیربن مطعم ، از علی (ع) نقل می کند که ، پیامبر(ص) هرگاه راه می رفت ، اندکی به جلو خمیده می شد ، گوئی از سراشیبی فرود می آید[۳].

در حدیث جالبی از پیامبر (ص) می خوانیم که ، روزی از کوچه ای عبور می کردند ، جمعی از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند و از علت آن سوال کردند ، عرض کردند : دیوانه ای است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته ، پیامبر آن ها را به سوی خود فرا خواند فرمود: « می خواهید دیوانه واقعی را به شما معرفی کنم » همه خاموش بودند و با تمام وجود شان گوش می دادند ، آن حضرت فرمود ند : « المتبختر فی مشیه ، الناظر فی عطفیه ، المحرک جنبیه بمنکبیه الذی لا یرجی خیره و لا یومن شره فذلک المجنون و هذه مبتلی!»

( کسی که با تکبر و غرور راه می رود و پیوسته به دو طرف خود نگاه می کند ، پهلوهای خود را با شانه ی خود حرکت می دهد - غیر از خود را نمی بیند و اندیشه اش را از خوداش فراتر نمی رود.- کسی که مردم به خیر او امید ندارند و از شر او در امان نیستند ، دیوانه ی واقعی او است. اما این را که دیدید تنها یک بیمار است [۴].

[1] - تفسیر نمونه ، ناصر ، مکارم شیرازی و دیگران ، انتشارات دارالکتب الاسلامیه ، 1362، ج 15 ، ص153

شمائل النبی، ابوعیسی محمدبن عیسی ترمزی، ترجمه و استخراج احادیث و حواشی دکتر محمود مهدوی دامغانی، چاپ اول ، 1372 ، تهران .ص85

[2] - همان ج 15، ص 154

[3] - شمائل النبی، ص 86

[۴] - قبلی ، ج 15، ص 149

برخورد درس آموز امام باقر (ع)

برخورد درس‌آموز امام باقر علیه السلام در مقابل یک شخص هتاک

امام باقر، محمدبن علی بن الحسین علیه السلام، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقرالعلوم» می‌گفتند، یعنی شکافنده دانش‌ها. مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی.

امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم».

مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود.

امام: شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی‌شود.

مسیحی: مادرت سیاه و بی‌شرم و بدزبان بود.

امام: اگر این نسبت‌ها که به مادرم می‌دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی.

مشاهده این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند.

مرد مسیحی بعداً مسلمان شد.

«استاد مطهری، داستان راستان»

مناظره امام محمد باقر( ع)

مناظره:

عبدالله بن نافع که از خوارج بود می گفت: اگر می دانستم که در شرق و غرب زمین کسی هست که با من بحث کند و بگوید: علی بن ابی طالب اهل نهروان را بحق کشت و بر آن ظلم نکرد، من سوار بر شتران پیش او می رفتم تا با من مخاصمه کند. به او گفتند: حتی در میان اولاد علی هم کسی را نمی شناسی؟! گفت: مگر در میان اولاد علی عالمی وجود دارد؟! گفتند: این اولین نادانی توست که فکر می کنی اولاد علی از عالم و دانشمند خالی است. گفت: امروز عالم اولاد علی کیست؟ گفتند: محمد بن علی بن الحسین(ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدینه آمد و از امام محمد باقر (ع) اجازه خواست، به امام عرض کردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات می خواهد، فرمود: او با من چه کار دارد، با آن که در بامداد و شامگاه از من و پدرم بیزاری می کند. ابو بصیر گفت: یابن رسول الله (ص) او می گوید: اگر در شرق و غرب زمین کسی یافت بشود که بگوید: علی بن ابی طالب اهل نهروان را به ناحق نکشت من پیش او رفته و با او محاجه می کنم، امام فرمود: برای مناظره پیش من آمده است؟ ابوبصیر گفت: آری. امام به غلامش فرمود: برو بارش را پایین بیاور و بگو فردا به ملاقات من بیاید. عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر ع همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع کرد و پیش آنها آمد، وجود مبارکش مانند قرص قمر نورانی بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا کرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را که ما را به نبوتش گرامی داشت و به ولایت مخصوص فرمود. ای فرزندان مهاجر و انصار هر که منقبتی و فضیلتی از علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می داند بگوید. آنها بپاخاسته و آنچه می دانستند گفتند. عبدالله بن نافع گفت: من هم این مناقب را می دانم ولی علی(نعوذ بالله)  وقتی که جریان حکمین را قبول کرد کافر شد! در همین وقت روایت خیبر را خواندند که رسول الله ص در حق علی ع فرمود: « لا عطین الرایه غدا رجلا یحب الله ورسوله و یحبه الله و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه»، به خدا سوگند پرچم را فردا به دست کسی می سپارم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند، پی در پی به دشمن حمله می کند و هیچگاه از برابر آنها نمی گریزد و از این میدان باز نخواهد گشت، مگر اینکه خدا به دست او پیروزی را نصیب مسلمانان می کند. امام ع به عبدالله فرمود: درباره این حدیث چه می گویی؟ گفت: راست است و شکی در آن نیست و لیکن علی بعدأ کافر شد(نعوذ بالله). امام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند بگو ببینم روزی که خدا علی را دوست داشت می دانست که اهل نهروان را خواهد کشت یا نه؟ اگر بگویی: نه، کافر شدی. گفت: می دانست. فرمود: آیا او را بر این دوست می داشت که به طاعت عمل کند یا به معصیت او؟ گفت: نه، عمل کند به طاعت او. امام فرمود: پس برخیز در حالی که مغلوب شده ای. عبدالله برخاست و می گفت: « حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر، الله اعلم حیث یجعل رسالته»، تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه(شب) بر شما نمودار شود؛ خدا بهتر می داند رسالتش را کجا قرار دهد.

( روضه کافی؛ ص ۳۴۹، حدیث ۵۴۸)

صلوات خاصه امام جواد(ع)

دستورالعمل جواد الأئمه

مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی به طور مستند به نقل از علی بن مهزیار اهوازی، که یکی از اصحاب و یاران باوفای امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام می باشد، حکایت نماید: در یکی از روزها، نامه ای به محضر امام جواد(ع) بدین مضمون نوشتم: یابن رسول الله! در شهر اهواز و حوالی آن، زلزله بسیار رخ می دهد، آیا اجازه می فرمایی که از اینجا کوچ کنیم و در محلی با أمن و أمان سکنی گزینیم؟ و سپس نامه را برای حضرت ارسال کردم.

امام پس از گذشت چند روزی در جواب نامه چنین مرقوم فرمود: در آن محل بمانید و از آن جا کوچ نکنید، بلکه روزهای چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرید و چون روز جمعه فرا رسد، غسل جمعه نمایید؛ و سپس لباس تمیز بپوشید و تمام افراد در محلی مناسب تجمع کنید و در آن جا همه با هم با خداوند متعال راز و نیاز نمایید و از درگاه با عظمتش بخواهید تا‌مشکل همگان را برطرف سازد.

علی بن مهزیار گوید: چون طبق دستور حضرت جواد(ع)، همگی ما چنین کردیم، زلزله آرامش پیدا کرد؛ و پس از آن، عموم اهالی اهواز به برکت راهنمایی آن حضرت از خطر زمین لرزه در امان قرار گرفتند.

(من لا یحضره الفقیه: ج۱، ص۳۴۳، ح۱۵۱۸)

1 2